نقد و بررسی
استخوان های قلببایا، هرگز مورد توجه نبوده و زندگی فقیرانهای داشته، در عوض سامسون بزرگشدهٔ خانوادهای متمول است.
وقتی این دو نفر، تابستان را در همسایگی هم میگذرانند، در مییابند دارایی و ثروت، تنها نقطة غیر مشترک بین آنهاست.
ارتباط بینشان به اندازهای قدرتمند است که قابل نادیدهگرفتن نیست. اما قرار است پایان تابستان از هم جدا شوند و هرکدام به ایالتی در دو سمت مخالف کشور بروند. به همین خاطر، هر دو تصمیم میگیرند به دوستی تابستانی سطحی و کوتاه مدتی اکتفا کنند.
آنچه که نمیدانند این است که موجی عظیم خواهد آمد و قلبهای هر دو را با خود به دریا خواهد برد…
خواندن کتاب قلب های استخوانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان و رمان خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قلب های استخوانی
«روی دیوار نشیمن خانهمان، عکسی از مادر ترزا آویزان کردهایم. همانجاییست که باید تلوزیون را نصب میکردیم، البته اگر از آن مدل تلویزیونها داشتیم که قابل نصب روی دیوار بود، یا دیوار خانه آنقدر استحکام داشت که وزنش را تحمل کند.
دیوارهای خانههای سیار، از جنس دیوار خانههای معمولی نیست. اگر زیاد به دیوارش چنگ بزنی، درست مثل گچِ تخته سیاه مدرسه، زیر ناخنهایت پودر میشوند.
یک بار از مادرم جِنین پرسیدم چرا عکس مادر ترزا را از روی دیوار اتاق نشیمن برنمیدارد.
جواب داد: «چون یه مادر به خطای دروغگوئه!»
اینها حرف او هستند، نه من.
گمان میکنم وقتی آدم بیخودی هستی، یکی از راهها برای ادامهٔ زندگی، پیدا کردن عیب و ایراد در باقی آدمهاست. با امید مخفی کردن بدبختیهای خودت پشت بیچارگیهای بقیه، به شدت روی بدیها و بدبختیهای دیگران متمرکز میشوی. این شیوهٔ مادرم در تمام زندگیاش بوده است. همیشه دنبال عیب و ایراد و بدبختی بقیه میگردد. برخوردش با دختر خودش هم، همین است.
حتی با مادر ترزا هم همینطور.
جنین روی کاناپه دراز کشیده بود و کل هشت ساعتی که در مکدونالدز سر کار بودم، از جایش جنب نخورده بود. به عکس مادر ترزا زل زده بود اما واقعاً نگاهش نمیکرد، گویی تخم چشمهایش از کار افتاده بودند.
چشمها تمرکزشان را از دست داده بودند.
جنین معتاد است. حول و حوش نهسالگیام متوجه قضیه شدم. ولیکن در گذشتههای دور، اعتیادش فقط به مردها، الکل و قمار خلاصه میشد.
در طول این سالها، اعتیادش آشکارتر و کشندهتر شد. گمانم پنج سال پیش بود، دور و بر چهارده سالگیام که اولین دفعه مچش را موقع شیشه کشیدن گرفتم. اگر کسی مداوم شیشه مصرف کند، عمرش خیلی کوتاه میشود. یک بار در کتابخانهٔ مدرسه دربارهاش در گوگل جستجو کردم. یه معتاد به شیشه چقدر عمر میکنه؟
پاسخ اینترنت شش یا هفت سال بود.
در طول این سالها، چندین بار او را در حالت گیجی و منگی دیده بودم اما این دفعه فرق داشت. انگار بار آخر بود.
«جنین؟» صدایم آرام است و اصلاً با این شرایط متناسب نیست. حس میکنم یا باید بلرزد یا اصلاً صدایی از دهانم درنیاید. کمی بابت بی تفاوتیام در این موقعیت، شرمنده بودم.»
0دیدگاه